همیشه میترسیدم تو را از دست بدهم ، همیشه میترسیدم رهایم کنی ،مرا تنها بگذاری
اما…. تو آنقدر خوبی، که به عشق و دوست داشتن وفاداری
که حتی یک لحظه نیز فکر نبودنت را نمیکنم
همین مرا خوشحال میکند ، همین مرا به عشق همیشه داشتنت امیدوارم میکند
برات پیش اومده وقتی پای تلفن باید خداحافظی کنید
اما هنوز دلتون میخواد صداشو بشنوید یهو میگید راستی؟!
میگه : جانم...؟!
آروم میگی : دوســـتـــت دارم...
آخ .... که این چند ثانیه آخر چقدر می چســـــبـــه"...
عاشقی
این کلمه برایم زیباست اما تنها زیبا!معنا ندارد درروزگاری که همه به فکر انتقامندوبس.معنا ندارد درشهری که غربت داد میزندو تنهایی گریه میکند.معنی ندارد که بشنوی به تو بگویند دوستت دارم.معنی ندارد عشق،لیلی ومجنونی درکار نیست،همه به فکر تنهایی اند!آدم های دوروبرت چشمانشان سرخ است ازبس گریه کرده اند ازنامردی،مردی نیست در هیاهوی نامردی...
عشقی نیست در سر هیچ عاشقی،البته میتوان گفت که این همه بازی است،بازی تلخی که میدانند بازنده اند اما تلاش میکنند تابفهمانند آنها نیز شانسی دارند،دوست دارم داد بزنم وبگویم عاشقی معنا ندارد نکوشید برای باهم بودن...ولی چه کسی صدایم را میشنود!!!
چه توقع بالایی است که بخواهی صدایت را بشنوند در این غوغا...
چه کودکانه فکر میکنم ومیخواهم بدانم سهم من چیست ازاین گریه ها،از این جدایی ها،شما هانیز برایم بگویید از تلخی فاصله ها،از اشک های مجنون برای رسیدن به لیلی،آخه فراموش کرده ام داستانشان را...!!!
یا شاید برایم شده اند افسانه که هیچ کسی نیست ،بخواهد دیگری را...
آری خنده دار است شنیدن داستان من،داستانی که جز هق هق گریه چیزی نخواهی فهمید.شماها بگویید من چه کنم؟برای دوری از این شهر کجا بروم؟نه زندگی من گره خورده با این خستگی...
معنای آن را کور شدن میفهمند
دختری که هر چیزی رو که دوست نداری میزاره کنار
دختری که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میده
دختری که وقتی تو یه جمع میرین دستت رو محکم تر میگیره
دختری که تو سرما اگه یخ ام بزنه, دستتو ول نمیکنه بزاره تو جیبش
دختری که هیچ کسی جز تو به چشمش نمیاد
دختری که وقتی داری چیزی میگی خیره میشه تو چشمات
دختری که واست نینی میشه جوجو میشه تا تو بخندی
همونی که حاضر برات هرکاری بکنه !
مواظب این دختر باش
خیلی کم پیدا میشه از اینا از دستش نده
مـرد بایـد...
وقتـی عشقـش عصبـانیـه،
ناراحتـه،
میخـاد داد بزنـه،
وایسـه روبـروش بـگه:توچشـام نیگـاه کـن،
بهـت میگم توچشـام نیـگـاه کـن...
حـالا داد بـزن...
بگـوازچی ناراحتـی...
بعـدعشقـش داد بـزنـه...
گـله کـنه،
فـریاد بکشـه،
گـریه کـنه...!
حتی بامشـتای زنونـه اش بکـوبه به بغـل مرد!
آخرش خسـته میشـه میـزنه زیرگـریه...
همـون جا باید بغــلش کـنه،
نـزاره تنــها باشـه...
حرف نزنــه هـا،
توضیــح نده هـا،
فقط نــزاره احســاس کنه تنــهاست...
مرد باید گاهــی وقـــتا،
مردونگیــشو باسـکوت ثابت کـنه.
همیشه میترسیدم تو را از دست بدهم ، همیشه میترسیدم رهایم کنی ،مرا تنها بگذاری
اما…. تو آنقدر خوبی، که به عشق و دوست داشتن وفاداری
که حتی یک لحظه نیز فکر نبودنت را نمیکنم
همین مرا خوشحال میکند ، همین مرا به عشق همیشه داشتنت امیدوارم میکند
عشق یعنی ... . نمی توانستم چیزی در وصفش بگویم به سراغ آدمی اهل ادب رفتم تا بفهمم عشق از منظر او یعنی چه ؟
سپهری رک و بی حاشیه گفت :
" و عشق
صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که
غرق ابهامند ".
آری من دریافتم
فاصله ...
یعنی یک ترَک
پهنای ترکی کافی است
تا دنیایی بلور گونه
را بشکافد و
گسلی قدر تمام اشک های مجنون در پی لیلی سازد
فاصله ها اثبات عشق اند !
یک حس مبهم
شاید یک نگاه
به توان عاشق
می شود دوست داشتن
دوست داشتن
منهای معشوق
و دوباره پاسخ همان فاصله هاست
کلا نمک عشق به همین فاصله هاست
زاری نکنیم که این فاصله ها
هرچند به پهنای ترک
وسعتی به اندازه ی حکمت دارند .
بعضی وقتها دلتنگ حس های قدیمی
میشم...
آدمهای قدیمی!
لحظه های قدیمی!
و لحظات تکرار نشدنی با کسایی
که دیگه هرگز مثل قبل نمیشن......
بار آخر
من ورق را با دلم بر میزنم!
بار دیگر حکم کن!
اما نه بی دل!
با دلت .دل حکم کن!
حکم:دل
هر که دل دارد بیاندازد وسط!
تا که ما دلهایمان را رو کنیم!
دل که روی دل بیافتاد.عشق حاکم میشود!
پس به حکم عشق بازی می کنیم!
این دل من!
رم بکن حالا دلت را ...!
دل نداری...!؟
بر بزن
بـعضی وَقتــآ دِلـَـم ميخواد دَستم بُکنـَم تو مآنيتور
دَستِتُ بُگيرمـ ...
بِکشـَمتبيرون ...تو دُنيايی ِ واقِعي ...
سَرمُ بِذارم رو سينَتُ
هآی هآی گريه کُنم ...
بَعدم بِگــَــم :
بَسه !
خَسته شُدَم از همدَردی ها و بــودَن هایِ مَجازيت ...
واقعی بآش برامــ ...
|
درخاطرت باشد به یادهم باشیم
شایدسال هابعددرگذرجاده ها بی تفاوت
ازکنارهم بگذریم وبگوییم این غریبه
چقدرشبیه خاطراتم بود...
هر روز نامه ای می نویسم
برای او که روزی
دستانی گشوده برای من داشت
برای هم او که همیشه حریم امن من بود
او نیست تا بخواند
و اما هر روز باد
این رفیق دستان لرزانم
خوب میداند آشیانه این نامه ها کجاست...
همه ماهر شده اند
هزاران نفر را با هم دوست دارند
اما من ..........
هنوز ناشیانه ......یکی را دوست دارم،هـــــــــــــــزار بــار!!!
زندگی قصه و حرفیست که شیرینی آن
خــنــده ی تــوســت ...
تلخی اش ...
گــریــه ی تـــو ....
کاش که پر باشد لحظه هایم همه از خنده ی تو .
مست هستم از هوایی که نفست در آن میپیچد ...
نفسم در گیر است لا به لای نفست
آه چقدر شیرین است طعم نفست !!!