تنهایـــــــــــــــــ ــــے یعنے...
یـــــــــــــــــ ــــادت باشه
وقتـــــــــــــــــ ــــے داری میرے بیرون
دستـــــــــــــــــ ــــکشت رو هم ببرے،
چـــــــــــــــــ ــــون کسے نیست
که دستـــــــــــــــــ ــــت رو تو دستاش بگیره و هـــــــــــــــــ ــــا کنه...!
فرقـے نمـے کند !!
بگویم و بدانـے ...!
یا ...
نگویم و بدانـے..!
فاصله دورت نمی کند ...!!!
در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!
جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:
دلــــــــــــــم.....!!!
امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد
یا باید خانه مان را عوض کنم
یا پستچی را
تو که هر روز برایم نامه می نویسی .... مگه نه ؟!!
گاهی فقط گاهی
با یک نگاه...
با یک نفس شاید
مواظبم بودی
پس بگذار و بگذر
نگران من نباش
خواستی بیا و مرا ببین
من هنوز تکیه به دیوار دلواپسی ایستاده ام
نگاه پر محبتت و احساس پر شهامتت را میپرستم
سخت است کنار تو بودن اما دور بودن
با تو بودن اما نبودن
در سکوتی پر آشوب از تو گفتن و تنهای تنها تو را دیدن
کاش چشمانت را پیش از این و در جایی جز این میدیدم
کاش احساس بی بدیلت را قبلها، خیلی قبلها مییافتم
کاش «سکوت» اجباری امروز را میشکستم
کاش تنها تو را داشتم و تنها از تو میگفتم
سخت است حرف را در دل داشتن و خیره در نگاهت ماندن
سخت است با تو بودن اما برای تو نبودن
سخت است سایه به سایه قدمهایت را دنبال کردن
و آخر به ناکجا رسیدن و نرسیدن . . .
|
ذهنت را به من بسپار
که بدن های زیبا بسیارند و ذهن های
زیبا ، انگشت شمار ......
هیچ چیز اینقدر عذاب نمیده
جز اینکه دانسته خطا کنی
ندانسته آلوده بشی
نشناخته وابسته بشی
و نخواسته رانده بشی......!
اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنی
حالا که عاشقت شدم تو اعتنا نمیکنی
دلتنگتر میشم ولی نشنیده میگیری منو
هنوز همه حال تو رو از من فقط میپرسنو
با این که با من نیستی دیوونه میشم از غمت
اصلاً نمیخوام بشنوم که اشتبا گرفتمت
داشتن تو کوتاه بود .. اما همونم کم نبود
گذشته بودم از همه .. هیچ کس به غیر تو نبود
حقیقتو میدونی و ازم دفاع نمیکنی
کنار تو میمیرم و تو اعتنا نمیکنی
مردم تو رو از چشم من امشب تماشا میکنن
فردا غریبهها منو پیش تو پیدا میکنن
کاش اتفاقی رد بشی از کوچههای دلخوری
به روم نیارم که چقدر میخوام که از پیشم نری
هر بار با شنیدن صدای تو آروم شدم
حتی واسهی رفتنت پیش همه محکوم شدم
اگه نیایی
می دونم آسمون رنگ چشای تو داره
می دونی شب مهتابی پیش تو کم می یاره
می دونم مرغهای ساحل واسه تو دم میزنن
می دونی شن های ساحل واسه تو جون میبازن
می دونم اگه بری همه اونا دق می کنن
می دونی بدون تو یه کنج غربت میمیرم
می دونم با رفتنت آرزوهام سراب میشه
می دونی اگه نیای بدون تو چه ها میشه
می دونم اگه بخوای می تونی باز تو بیای
تو بیای پا بزاری بازم روی دوتا چشام
این روزها
دلم اصرار دارد فریاد بزند!
اما من جلوی دهانش را میگیرم
وقتی میدانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!
این روزها
من
خدای سکوت شده ام
خفقان گرفته ام !تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود
من وضـو با نفـــس خیــال تو می گیــرم
و تـو را می خوانـم
و به شوق فــردا که تورا خواهــم دیـد
چشـــــم به راه می مــانم...
.............................................................
از انسانها غمی به دل نگیر. زیرا خود غمگینند. با آنکه تنهایند از خود می گریزند زیرا به خود، به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند. پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند
بیا و یک لحظه با من باش ، تا برای یک عمر با هم بمانیم ...
بیا برای هم باشیم ، از هم بگوییم با عشق باشیم
باور کن ماههاست زیباترین جملات را برای امروز کنارمی گذارم،
و قشنگ ترین روزم روز پیوند با تو
دلیل نداره با کسی که دوستش داری ازدواج کنی با کسی ازدواج کن
که دوستت داشته باشه تا دیگه غصه عشق اونو نخوری