از وقتی که تو را دیدم نمی دانم خوابم یا بیدار
نمی دانم تو را در خواب دیدم یا بیدار ...
چه خواب باشم چه بیدار تنها تویی همه ی وجودم
یک بار دیدم آن صورت همچو ماهت آن صورت آرام و پر از عشق و محبتت
که آن آرامش روحم را تسگین میداد و بر تمام وجودم حکمفرا می گشت،
آرامشی که قلبم را به لرزه وا می داشت
با خود میگفتم چطور آرامش صورتش در وجودم رخنه کرده،
وجودم را بی اختیار مال خود کرده وجودم را از عشقش سرا زیر کرده
وقتی چشمانم را باز کردم آن وقت فهمیدم صورت ماهش فقط یک خواب بود و بس !
من همان تنهای بی کس از تنهایی به کوچه پس کوچه های شهر پناه می برم
به دفتر و خودکارم پناه می برم ... می نویسم از این رویاهای شیرین اما خیالی ...
برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .