آرزوی من اینست
که دو روز طولانی
درکنار تو باشم فارغ از پشیمانی
آرزوی من اینست
یا شوی فراموشم
یا که مثل غم هر شب گیرمت در آغوشم
آرزوی من اینست
که تو مثل یک سایه
سر پناه من باشی
لحظه تر گریه
آرزوی من اینست
نرم و عاشق و ساده
همسفر شوی با من در سکوت یک جاده
آرزوی من اینست
هستی تو من باشم
لحظه های هوشیاری مستی تو من باشم
آرزوی من اینست
تو غزال من باشی
تک ستاره روشن در خیال من باشی
آرزوی من اینست
در شبی پر از رویا
پیش ماه و تو باشم
لحظه ای لب دریا
آرزوی من اینست
از سفر نگویی تو
تو هم آرزویی کن
اوج آرزویی تو
آرزوی من اینست
مثل لیلی و مجنون
پیروی کنیم از عشق
این جنون بی قانون
آرزوی من اینست
زیر سقف این دنیا
من برای تو باشم
تو برای من تنها
دلم می گیرد از هر چه هست
دلتنگ می شوم به هر چه نیست
چه خوب می شد
نبود هر چه که هست
بود هر چه که نیست
دلتنگی هایم را جایی، جا گذاشته ام
کجا؟ نمی دانم
فقط دلم دل دل می کند
خسته ست و افسرده
این روزها …. بی خیال
فقط سرم درد می کند … نشانه چیست ؟ مرگ
دوباره چسب خورده ترین قسمت سینه ام می شکند
جایی که تمام ساعت های سکوت سعی به جمع کردن آن داشته ام
تب می کند نگاه … می سوزد این دلم
قلبم چه بی کس است
دنیا
همین بس است
تنهایی من، همان انتظارم است
و انتظارم، همان عشق!
و عشق تنها بهانه ی بودنم!
بی بهانه ام نکن!
بعد از رفتن تو
چقدر غریب شده ام میان این همه آشنا…
چند روزی است حجم تنهایی را بر روی قاب آبی دلم نقاشی می کنم
نه
قلم در دست من نیست
من نقاش این تنهایی نیستم
این خاطرات شب چشمانت است که
قلم در دست گرفته..
و به حرمت شبهای تلخ من
بعد از رفتن تو
حجم تنهایی را بر قاب دلم نقاشی می کند
جز تو…!
چشمانت را براي زندگي مي خواهم
اسمت را براي دلخوشي مي خوانم
دلت را براي عاشقي مي خواهم
صدايت را براي شادابي مي شنوم
دستت را براي نوازش و پايت را براي همراهي مي خواهم
عطرت را براي مستي مي بويم
خيالت را براي پرواز مي خواهم
و خودت را نيز براي پرستش
بــــــاور کن خیلی حـــــــرف است
وفـــــــــادار دســـــــــت هایی باشی ،
که یکبار هم لمســـــــشان نکرده ای
گمان میکنم
هر انسانی
روزی،
جای خالی دوست را حس خواهد کرد؛
شاید روزی که
تنها
کفشهای خالی اش مانده باشد
ميگن سه موقع دعا برآورده ميشه
يکي وقت اذون
يکي زير بارون
يکيم وقتي دلي ميشکنه.....
من وقت اذون زير بارون با دلي شکسته دعا کردم خدايا هيچ دلي نشکنه . .
من دیگه رفتنی شدم بذار خداحافظی کنم اگه که بد بودم برات منو حلالم کن گلم خدانگهدار تواه غصه نخور عزیز من میدونم که تا آخرش خاطره هام کنارتن خداحافظ دارم میرم از این تقدیر چه دلگیرم خداحافظ حلالم کن اگه نیستم تو یادم کن این لحظه هات اخرم اینگار دارم جون میکنم چه سخته کندن از نگات اشکات هنوز تو ذهنمه اینقدر نگو بمون نرو منو نسوزون خواهشا فقط بگو به یادمی من به همینم قانعم |
دلم گرفته
عشق من
عشق ای عشق بی دیوارمن نغمه زن مستانه بر گیتار من
عشق من ای عشق آتشناک من سوز تو درسینه صد چاک من
عشق ای عشق آتش نوش من خواب شودر خلوت آغوش من
عشق در جانم تولد یافته است زلف خاتون دلم را بافته است
عشق من زنجیری از بیتابی است وسعت روحش به رنگ آبی است
عشق یعنی ذره ذره سوختن چشم بر جان کندن خود دوختن
عشق من از عمق رویا آمده در غریبستان به دنیا آمده
ای زپاکی توشبنم در شگفت عشق من در خلوت تو پا گرفت
عشق توکاری به دستم دادو رفت خنده ای کردوشکستم دادو رفت
نبض شعر من برایت می زند روح من هردم صدایت می زند
گوش کنغم غصه های عشق مرااین منم رهسپار راه عاشقی
هیچکس از دفتر چشمان من شعر بغض آلود چشمانم را نخواند
یک نفر از رنگ زرد چهره ام قصه ی دیرینه ی غم را نخواند
لیکن بنازم حضرت غم راکه او یک نفس در زندگی ترکم نکرد
زندگی در حق من چیز دیگر جز جفا کاری ونامردی نکر
برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...
برای تويی كه احسا سم از آن وجود نازنين توست ...
برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...
برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است...
برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...
برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی...
برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...
... تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است برای
برای تويی كه قلبت پـا ك است ...
برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است...
برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...
برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است...
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...
من و تو
ناباورانه به هم خیره می شویم
خورشیدِ نگاهِ تو
رنگین کمانِ اشکهای من ..
آنگاه
دست در دست هم
شادمانه
رو به سوی لحظه های عاشقانه ..
اما ..
چه زود وقت رفتن از راه رسیده است ..!
من و تو
دستهایمان جدا
در میانِ انبوه دردها
ناباورانه از هم دور می شویم
رو به سوی دیوارها
فاصله ها
دلتنگی ها ..
|
||
آنـــقدر نـفس مـی کــشم … |